جمعه 87 شهریور 29 , ساعت 8:0 صبح
غزوه اُحُد و فداکاریهاى بىنظیر على (ع)
al-shia.com
محمدجواد شرى
قریش از میدان جنگ بدر با آن چنان نتیجه ناامیدکنندهاى بیرون رفت که هرگز انتظار آن را نداشت. البته با امکاناتى که داشت نابودى مسلمانان را آسان مىشمرد.چه قریش بیشترین افراد،فراوانترین کمک و غنىترین ساز و برگ جنگى را داشت،با این همه در میدان نبرد یکروزه از سران خود هفتاد کشته،و از شخصیتهاى با نفوذ خود هفتاد اسیر بر جاى گذاشت،بالاتر از همه،این هزیمتبزرگ بود آن هم به دست گروهى که هیچ روى آنها حساب نمىکرد،قریش نمىخواست آن را به عنوان یک شکست نهایى بپذیرد.با این که در این جنگ متحمل زیان شده بود اما معتقد بود که هرگز در آن جنگ زیان نکرده است،و باید به اندازهاى نفر و مهمات آماده کند که براى مسلمانان بىسابقه باشد.قریش با آتش فروزان خشمى که در سینههاى افراد خود داشت و با علاقهاى که به شستن لکه ننگ شکست و از بین بردن آن با گرفتن انتقام خون کشتههایش،در خود احساس مىکرد،نیروى پر بهاى مهمى را به نیروهاى مادى فوقالعادهاش مىافزود.به این ترتیب قریش آمادگى لازم را به دست آورد و رهسپار میدان جنگ انتقام شد.شمار جنگجویان ایشان در بدر کمتر از هزار بود،اما تعداد ایشان در میدان جنگ انتقام،-حداقل-بالغ بر سه هزار مىشد.ساز و برگ قریش را در این جنگ،اموال کاروان تجارتى تامین مىکرد که از[پیروان]محمد پیش از جنگ بدر،ربوده بودند.و آنان آنچه در امکان داشتند براى جنگ انتقام آماده کردند.و این چنین بود که سال بعد از جنگ بدر انبوه مردم خشمگین مکه به طرف مدینه راه افتادند تامسلمانان،دین و پیامبرشان را از پاى در آورند!
ارتش مکه که راهى مدینه بود به منطقه احد-که حدود پنج میل از مدینه فاصله داشت-رسید آنجا همان میدان جنگى بود که انتظارش مىرفت.
پیامبر (ص) مؤمنان را در آن جا آماده پیکار مىفرمود.پنجاه تن از تیراندازان را (به سرکردگى خالد بن ولید) میانه دو کوه گمارد،و دستور داد از پشتسر مسلمانان را در مقابل سواران لشکر مشرکان مراقبت کنند،و جایگاه خود را به هیچ روى ترک نکنند،چه مسلمانان،مشرکان را شکست دهند و تا مکه تعقیب کنند و چه مشرکان مسلمانان را هزیمت دهند و تا داخل مدینه دنبال کنند.
عناصر دفاع در این کارزار
در این دومین جنگ سرنوشتساز نیروى دفاع اسلامى همان سه عنصرى بود که نقش خود را در جنگ بدر ایفاء کرد: (1) فرماندهى،نمونه پیامبر (ص) و پایدارى او. (2) خاندان او و قهرمانیشان. (3) ارتش اسلامى که اساسش از حدود هفتصد نفر صحابى تشکیل مىشد که دلهاى بسیارى از آنان مملو از ایمان و علاقه به جانبازى بود.
جنگ احد همانند جنگ بدر آغاز شد.طلحة بن ابى طلحه عبدرى پرچمدار مشرکان،مسلمانان را به مبارزه مىطلبید در حالى که مىگفت:«آیا مبارزى هست؟»
پاسخ دهنده همان پاسخگوى میدان جنگ بدر است.على بن ابى طالب (ع) به طرف او پیش رفت. هنگامى که آن دو در میانه دو لشکر روبرو شدند،على،با نواختن ضربتى فرقش را شکافت.پیامبر خوشحال شد و تکبیر گفت مسلمانان هم براى کشته شدن او تکبیر گفتند،چه او سرلشکر پیشقراولان قریش بود.در روایتى آمده استساق طلحه قطع شد پس فرو افتاد،و عورتش کشف شد و على را عنوان رحم[خویشاوندى]یاد کرد،با این که على کار او را یکسره نکرد،بلکه به حال خویش واگذاشت و لیکن طلحه در اثر همان یک ضربت هلاک شد.ابو سعد بن ابى طلحه با پرچمى بر دوش در آمد و مبارز مىطلبید و مىگفت:«اى یاران محمد!شما تصور مىکنید کشتگان شما اهلبهشتند و کشتههاى ما در دوزخ;سوگند به لات دروغ مىپندارید،و اگر شما براستى بدان معتقدید یکى از شما وارد میدان من شود،و باید که فردى از شما براى مبارزه با من پیشقدم شود.»این بار هم على با او روبرو شد،نصیب ابو سعد هم از برادرش طلحه بیشتر نشد[با یک ضربت از پا در آمد].
فرزندان عبد الدار یکى پس از دیگرى پرچم را حمل کردند و على از آن میان ارطاة بن شرحبیل و شریجبن قارض و غلام آنها صواب را نقش زمین کرد.
على (ع) و پرچمداران
مورخان روایت مىکنند که حمزه با شمشیرش عثمان بن طلحه را بر زمین افکند و با اصابت تیر عاصم بن ثابتبه موضع قتل،پسران طلحه;مسافع و حارث از پا در آمدند.و زبیر برادر ایشان کلاب را با شمشیر نقش بر زمین کرد،و جلاس برادر دیگرشان را طلحة بن عبید الله،کشت.
علاوه بر اینها آنچه ابن جریر طبرى،ابن اثیر،طبرانى و محب الدین طبرى از ابى رافع (از اصحاب پیامبر (ص) ) روایت کردهاند دلالتبر این دارد که على تمام پرچمداران را از پا در آورد.در ریاض النظره،محب الدین چنین آمده است:«همین که على روز احد پرچمداران را کشت،جبرئیل گفت:یا رسول الله (ص) این است معنى برابرى.پیامبر گفت:البته او از من است و من از او.جبرئیل گفت:و من از شما.» (1)
براستى که هلاکت پرچمداران اراده مسلمانان را استوار و دلهاى مشرکان را متزلزل کرد.مسلمانان پس از قتل سران بر آنان سخت گرفتند.در پیشاپیش مسلمانان،على،حمزه،ابو دجانه و دیگران بودند و صفوف دشمن تضعیف شد.جز این که مسلمانان در اثناى این جنگ قهرمانى بىنظیر را از دست دادند: و آن حمزه شیر خدا و عموىرسول خدا بود.وحشى حبشى-در حالى که حمزه مردم را چون شمشیرى بران از پا در مىآورد-حربهاش را بسوى او افکند و او را کشت.با همه اینها مشرکان به سختى زیمتیافتند و مسلمانان وارد لشکرگاه آنان شدند و آنچه از وسایل جنگى و مواد مىیافتند برمىداشتند بدون این که از لشکرگاه و داخل آن کسى به دفاع برخیزد.
این منظره،آن پنجاه تیرانداز را دچار وسوسه کرد،همان افرادى که پیامبر آنان را در دره کوه قرار داده بود تا از دنباله لشکر اسلام پشتیبانى کنند و از آنان در برابر سواران مشرک دفاع کنند.بیشتر اینان جایگاه خود را ترک کردند.به جمع کنندگان غنایم پیوستند.على رغم این که سردسته این عده،عبد الله بن جبیر،فرمان پیامبر را که تاکید مىفرمود مبادا جاى خود را ترک کنند،به آنان یادآور شد، تیراندازان راهى جمع آورى غنایم شدند.و هیچکدام فرمان پیامبر را اطاعت نکردند،مگر چند نفر-که بیش از ده تن نبودند-که خالد وقتى متوجه تعداد اندک آنها شد با سوارانش بر آنان تاخت و همه را کشت.
شکست پس از پیروزى
مشرکان شکستخورده که سوارانشان را در حال پیکار و هجوم دیدند،دوباره وارد جنگ شدند.و بدین گونه کار بر مسلمانان که سرگرم جمع آورى غنایم بودند سختشد.مسلمانان بهتزده بودند و کارشان در هم ریخته بود،دوباره مشغول جنگ شدند ولى نمىدانستند با چه کسى مىجنگند،بحدى که تعدادى از آنان به شمشیر خودشان کشته شدند،و به این ترتیب مسلمانان شکستخوردند و پا به فرار گذاشتند در حالى که پیامبر از پشتسر آنها را براى بازگشتبه جبهه فرا مىخواند.
قرآن از وضع مسلمانان در آن ساعات وحشتناک براى ما سخن مىگوید:
«براستى که خداوند وعدهاش را با شما راست گردانید که به اذن او به سرعت دشمن را مىکشتید تا این که سستشدید و در کار خود با هم درگیر شدید و پس از این که خواسته شما را بر شما نشان داد، نافرمانى کردید.بعضى از شما طالب دنیا و بعضى طالب آخرتید.سپس شما را از ایشان بازگردانید تا بیازماید شما را البته مورد عفوقرار گرفتید،و خداوند بر مؤمنان مهربان است.هنگامى که به فرار خود ادامه مىدادید و به کسى توجه نمىکردید در حالى که پیامبر از دنبال شما را صدا مىزد پس در مقابل اندوه شما را به اندوه جزا داد تا نه بر آنچه از دست دادهاید اندوهگین شوید و نه از آنچه بر شما وارد شده است.و خدا بر آنچه انجام مىدهید آگاه است.» (2) .
چه کسى با پیامبر پایدار ماند؟
براستى هدف هر کدام از آنان این بود که جان خویش را نجات دهد،بجز کسانى که خداوند ایشان را (از خود خواهى) حفظ کرده بود،در صورتى که بجز اندکى از آنان مشمول این لطف نشدند.کسانى که به تعداد بیشترى قائلند مىگویند که هفت نفر از مهاجران بودند:على (ع) ابو بکر،عبد الرحمان بن عوف،سعد بن ابى وقاص،طلحة بن عبید الله،زبیر و ابو عبیده جراح،و نه تن از انصار:حباب بن منذر، ابو دجانه،عاصم بن ثابت،حارث بن صمه،سهل بن حنیف،سعد بن معاذ،اسعد بن حضیر (و سعد بن عباده) و محمد بن مسلمه (3) .
پایدارى على با پیامبر (ص)
از آنچه حاکم در صحیحه مستدرک روایت کرده است دانسته مىشود که على بن ابى طالب تنها مبارزى بود که در طول جنگ با پیامبر (ص) پایدار ماند،و دیگر افرادى را که در زمره افراد ثابتقدم نام بردهاند،در حقیقت نخستین کسانى هستند که پس از کناره گرفتن از پیامبر (ص) به سوى او باز گشتند.
حاکم روایت کرده است که ابن عباس گفت:
«على داراى چهار ویژگى است که کسى واجد آنها نیست:او نخستین فرد ازعرب و عجم است که با رسول خدا نماز گزارد.و او کسى است که پرچم پیامبر در تمام لشکرکشىهاى بزرگ به دست او بود،و کسى است که با پیامبر روز مهراس[احد]ایستادگى کرد،و او کسى است که پیامبر را غسل داد و وارد قبرش کرد.» (4) .
حاکم روایت کرده است که سعد بن ابى وقاص گفت:
«چون مردم روز احد آن چنان فاصلهاى از پیامبر گرفتند،به کنارى رفتم و گفتم از خودم دفاع مىکنم.. .سپس مقداد به او گفت:اى سعد،این پیامبر است...» (5) .و ابا بکر گوید:«چون مردم روز احد از پیامبر دور شدند،من اول کسى بودم که به جانب رسول خدا باز گشتم...و در این حدیثیادآورى مىکند که ابو عبیده جراح از او پیروى کرد.» (6) و زبیر راجع به جنگ احد گفته است:
«پشتسر ما را براى سواران دشمن خالى گذاشتند،و آنها در تعقیب ما در آمدند و کسى فریاد مىکرد: هان!محمد را کشتند،پس ما به هزیمت رفتیم و گروه دشمن بر ما شوریدند...» (7) .
و البته پیامبر-پس از این که مشرکان به او رسیدند-استوار ماند.و به تنهایى پیکارى شدید کرد.از سعد بن ابى وقاص روایتشده است که او مردى را دید،چهرهاش را پوشانده بود نشناخت که او کیست،پس مشرکان رو به او آمدند به حدى که سعد گمان برد که او را دستگیر کردند،پس آن مرد دستش را پر از خاک کرد و به طرف صورتهاى آنان پاشید،و آنها به عقب بازگشتند...ناگاه دیدم او پیامبر خداست.و او آنچه تیر در ترکش خود داشت پرتاب کرد تا تیرهایش تمام شد و زه کمانش برید.
ابى بن خلف قبلا به پیامبر گفته بود که در آینده او را خواهد کشت،پس پیامبر خدا در جواب او گفت: بلکه اگر خدا بخواهد من تو را خواهم کشت.و این شخص در جنگ احد حاضر بود،و چون مسلمانان از پیامبر دور شدند،قصد حمله به پیامبر کرد،بعضى از اصحاب پیامبر خواستند جلوى او را بگیرند، پیامبر آنان را منع کرد،سپس خود نیزهاى به سوى او پرتاب کرد،با این که مؤثر به نظر نمىرسید،ولى ابى بن خلف گفت:«به خدا سوگند محمد مرا کشت...زیرا که او در مکه به من گفته بود:من تو را مىکشم.به خدا قسم حتى اگر بر من آب دهان انداخته بود مرا کشته بود.»پس چیزى نگذشت تا موقع بازگشتبه مکه از بین رفت.
طبرى از ابى رافع روایت کرده است که او گفت:پیامبر خدا گروهى از مشرکان را دید و به على گفت:به آنان حمله کن،پس على حمله کرد و آنان را پراکنده ساخت و عمرو بن عبد الله جمحى را کشت،سپس گروه دیگرى را دید که قصد او را دارند.پس به على گفت:بر آنان حمله کن!پس على حمله برد و جمعیت آنها را متفرق کرد،و شیبة بن مالک-یکى از فرزندان عامر بن لؤى-را کشت.گروهى جنگجو از قبیله کنانه قصد حمله به پیامبر را داشتند که در میان آنها چهار پسر سفیان بن عویف:خالد،ابو الشعشاء،ابو الحمراء و غراب بودند،پس پیامبر (ص) به على فرمود:مرا از شر این دسته از ارتش دشمن خلاص کن!و على بر آنها حمله برد در حالى که آنان نزدیک به پنجاه سوار،بودند و على پیاده بود،و آن قدر با شمشیرش آنان را زد تا از پیرامون پیامبر پراکنده شدند،اما دوباره دور او را گرفتند،باز بر آنها حمله برد، آن کار چندین بار تکرار شد تا این که هر چهار پسر سفیان بن عویف و تمام آن ده نفر را کشت... (8) در صحیح مسلم آمده است که سهل بن سعد گفت:
«پیامبر از ناحیه صورت مجروح شده بود و یکى از دندانهاى کرسیش شکسته و کلاه خود روى سرش در هم شکسته بود.و فاطمه دختر رسول خدا خونها را مىشستعلى بن ابى طالب با سپرش (از آب گودالى در احد به نام مهراس) آب مىریخت،پس،چون فاطمه دید که آب جز این که خون را زیاد کند فایدهاى ندارد،قطعه حصیر را گرفت و سوزاند تا خاکستر شد و بعد روى زخم چسباند تا خون بند آمد. » (9)
نتیجه جنگ
براى خواننده به دست آوردن نتایج زیر زیاد مشکل نیست:
(1) جنگ احد از بزرگترین جنگهاى سرنوشتساز در تاریخ مسلمانان بود.براستى که این جنگ براى اسلام جنگ مرگ و زندگى بوده است.نزدیک بود این جنگ به نابودى اسلام منجر شود.
(2) در حقیقت آن کسى که در آغاز جنگ طلایه داران را از پاى در آورد،اثر مهمى در بالا بردن روحیه مسلمانان و در هم شکستن اعصاب مشرکان داشت،على رغم این که آنان چهار برابر مسلمانان بودند. زیرا در آن زمان،پرچمداران در جنگها از نظر جنگجویان سران لشکر به حساب مىآمدند.به خاک افتادن فرماندهى لشکر تاثیر شگرفى روى لشکر مىگذاشت.تاریخ متذکر است که ابو سفیان به پسران عبد الدار گفت:
«اى فرزندان عبد الدار!ما مىدانیم که شما به پرچمدارى از ما شایستهترید (زیرا که سنت مکیان اقتضا مىکرد که یکى از فرزندان عبد الدار حامل پرچم باشد) .و ما روز بدر از ناحیه پرچمدارى شکستخوردیم،و پیروزى هر قومى از ناحیه پرچم خویش[پایدارى پرچمدار]است پس شما همچنان پرچمدار باشید و در حفظ آن بکوشید و یا آن را به ما واگذارید.»پسران عبد الدار بر آشفته شدند و گفتند:ما پرچمهایمان را زمین مىگذاریم؟ابو سفیان گفت:پرچم دیگرى باید با پرچم شما باشد.آنان در جواب ابو سفیان گفتند:بلى آن پرچم را نیز مردى جز از فرزندان عبد الدار حمل نخواهد کرد،وجز آن هرگز امکان پذیر نیست (10) .اهل مکه در آغاز جنگ ده مرتبه پرچمشان را در حال سقوط دیدند و دلهایشان با سقوط آن،ده بار فرو ریخت و از آن جهتخود را در مقابل نیرویى غالب دیدند.على کسى بود که حمله بر پرچمها را بتنهایى عهدهدار بود،و یا سهم بزرگى در این تهاجم داشت و همان دلیل شکستخوردن لشکر مکه در مرحله اول جنگ بود.
(3) موقعى که در مرحله دوم مسلمانان به هزیمت رفتند،براى دفاع از پیامبر کسى جز على و سیزده تن از اصحاب پیامبر باقى نماند.و آنان همان نخستین کسانى بودند که به جانب پیامبر بازگشتند.البته روشن است که دفاع على در این لحظههاى خطرناک چندین برابر افزونتر از دفاع ایشان بود.
البته پیامبر پس از هزیمت اصحابش هدف یورشهاى مشرکان قرار گرفت و هر گاه مىدید جمعى از لشکر دشمن قصد او را دارند به على مىگفت:بر آنان حمله کن!اگر على نبود،براى آن چهارده نفر دیگر این امکان نبود که از پیامبر در مقابل تمام ارتش بتپرست دفاع کنند.براى همین است که اگر گفتیم على در این جنگ سرنوشتساز،افتخار بخش عمده دفاع از پیامبر و مقام رسالت را در مقابل نیروهایى که هیچ فرد دیگر توان مقابله با آنها را نداشت،کسب کرده استسخنى به خطا نگفتهایم.
اگر جنگ بدر ارکان دولت اسلامى را استوار کرد بود،جنگ احد نزدیک بود این پایهها را-اگر جمعى از قهرمانان و در راس آنان على نبودند-دستخوش نابودى کند.
مشرکان دیدند که جنگ احد به سود آنها خاتمه یافت و لشکر پیامبر (ص) هزیمتیافت و مسلمانان در آن جنگ هفتاد کشته دادند که در میان آنها قهرمانى چون حمزه عموى پیامبر و شیر خدا بود.با همه اینها پیروزى آنان روشن نبود،چون هدف اصلى آنها محمد بود و محمد (ص) هنوز زنده بود،و خطر مهمى در مقابل ایشان به شمارمىرفت،بدانجهت آنان ناگزیر بودند تا به جنگ سرنوشتساز دیگرى دست زنند،و دوباره با شرکتخود در آن،هدفهایى را که در هیچ یک از جنگها تحقق نیافته بود،تحقق بخشند.البته جنگ احد در سال سوم هجرى بود و دو سال پس از این تاریخ جنگ سرنوشتساز سومى در گرفت که در آن مشرکان بزرگترین نیروى ممکن را بسیج کردند تا هدفهاى نهایىشان را تحقق بخشند و آن جنگ خندق و یا جنگ احزاب بود.
پىنوشتها:
1-کنز العمال ج 15 ص 126 شماره حدیث 364 و در فضائل الخمسة از صحاح ستة مانند آن در ج 2 ص 217 منقول است.
2-آل عمران،آیه 151-152.
3-واقدى در کتاب مغازى (ابن ابى الحدید آن را در جلد سوم از شرح نهج البلاغة ص 388 نقل کرده است) .
4-یوم المهراس همان روز احد است جایى که برکهاى بنام مهراس وجود داشت.این حدیث را حاکم در مستدرک ج 3 ص 111 روایت کرده است.
5-مستدرک،جزء سوم ص 26 تا 28-سیره ابن هشام،جزء دوم ص 78 حدیث زبیر.
6 و 7-این احادیث در جزء سوم مستدرک ص 26،27،28 است.و ابن هشام در جزء دوم از سیره خود ص 78 حدیث زبیر را روایت کرده است.
8-شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید،ج 3 ص 372،آن مطلب را از ابى عمر و زاهد نحوى غلام ثعلب و از محمد بن حبیب در امالى خود نقل کرده است.
9-شرح نهج البلاغه،ج 3،ص 80 تا 85.
10-سیره ابن هشام ج 2 ص 67.
منبع :امیرالمؤمنین اسوه وحدت ص 123
نوشته شده توسط عبد الحسین | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ